سلام
اشتباههای بزرگ زندگی وقتی پیش میان که اصلآ حتی بهشون فکر نمی کنی مطمئنی که اشتباهی نمی کنی و همین اطمینان بیچارت می کنه. من این اشتباه رو در لحظه ای کردم هیچکس امادگیش رو نداشت نه خودم نه اون ادمی که با احمق بازیم گیرش انداختم البته من تنها مقصر این جریان نبودم اما  اگه مقدار تقصیرم نصف نباشه حداقل ۴۰٪ مقصرم الان هم نمی دونم چه گلی به سرم بگیرم احتمالآ دیگه هیچ گلی نمی شه به سر گرفت نپرسین چی شده باشه فقط بگذارین ببینم چی می شه.
الان مغزم اصلآ کار نمی کنه شدیدآ گیجم خیلی گیج.
حالا دیگه من بیشتر از مهرزاد احتیاج به دعا پالس مثبت و ارزوی عاقبت به خیری دارم تو رو خدا یادتون نره من شدیدآ بهش احتیاج دارم

سلام
یه امتحان رو با دست چپ گذروندم بد نبود یه کمی به قابلیتهای دست چپم شک داشتم که برطرف شد.
مهرزاد هم دیشب رفت شهررضا من هم ۵شنبه میام تهران عجب اوضاع قاراشمیشی شده ها. کلی خستم و دستم درد میکنه اینقده خوابم میاید که دارم هلاک میشم.
از فضول خبری نیست چند وقته دیگه اینجا نمییاد. دلم واست تنگ شده فوجول جون باژم بیها اینجا.
دلم واسه مهرزاد هم تنگ شده راستش و بخوایین خیلی هم تنگ شده دلم میخواهد الان زنگ بزنه کلی باهاش حرف بزنم گرچه اینقد منتظر می شم تا زنگ بزنه اما وقتی زنگ میزنه زبونم بند میاید.
وضعیت خونه خوبه یعنی فعلآ که خدا رو شکر خبری نیست بابام قهر و اشتیهایه مسخرش رو هنوز داره امیر با پسر دایی ها و پسر خالم کلی حال میکنه و باهاشون بازی میکنه و ایدا هم مثل همیشه در حال دلبری از همه است در رو که باز  میکنم میرم تو خونه همچین جیغی میزنه که قند و شکر و نبات اینا دیگه هیچه پیش اون چیزی که تو دلم اب میشه.
کلاسهام دیگه تقریبآ تمام شده اما باطری من هم دیگه شارژش داره خالی میشه خسته شدم از بس رفتم کلاس مخصوصآ این اخری ها که دیگه تا ۹ هم کلاس دارم مثل دیشب .
حساسیت بهاری زده به چشمام وقتی میرم بیرون و برمیگردم انگار رفتم یه سر قبرستون سر قبر خودم از بس قرمز میشه مثل ادمی که یه هفته تمام گریه کرده باشه البته به خاطر استفاده زیاد از کامپیوتر هم هست خونه به جای خود کلاس هم که از ۸ صبح تا بعضی وقتا ۹ شب پای کامپیوتر هستم.
خلاصه که فعلآ فقط خستم .
دوستتون دارم.
میدونم که اینجا نمی یای اما دلم واست تنگ شده خیلی زیاد عزیزم.
تو رو یه جور دیگه دوست دارم
گلی خانم جون

سلام
بابا دلم واستون تنگ شده بود. بلاگ اسکی باز نمی شد.
نمی تونم زیاد بنویسم مچ دست راستم مشکل پیدا کرده تقریبآ تو گچه یعنی گچش گرفتم اما از اونجایی که از بس این دستم رو گچ گرفتم خودم یه پا اوسا شدم گچش تنگ بود من هم بازش کردم حالا دستکش طبی دستمه.درد گرفت. برم
راستی شاید ۵شنبه بیام تهران نمایشگاه نفت و گار یا یه همچین چیزی.
دوستتون دارم تو رو از همه بیشتر
گلی خانم جون