خانه عناوین مطالب تماس با من

گلی خانم جون و روزهایش

گلی خانم جون و روزهایش

درباره من

هیچی ادامه...

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • خداحافظی
  • سلام
  • [ بدون عنوان ]
  • کمکم کنید
  • خواهش می کنم کمکم کنید
  • منتظرممممممممممممممممممممممممممم
  • سلام گلی
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • آبان 1384 1
  • مهر 1384 12
  • شهریور 1384 11
  • مرداد 1384 18
  • تیر 1384 14
  • خرداد 1384 19
  • اردیبهشت 1384 7
  • فروردین 1384 10
  • اسفند 1383 20

آمار : 39842 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • خداحافظی یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1384 23:42
    نقطه پایان خط. و این بود یه زندگی سگی که یه مدت خوندیدش. دیگه تمام شد. کاتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سارا
  • سلام سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1384 10:41
    اقا مهرزاد من می خوام با شمه صحبت کنم . برام ایدی یا میلتو بزار. چیزهای مهمی رو باید یدونی. خدا حافظ همتون باشه.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1384 15:47
    سارا میلتو برام بنویس می خوام بات صحبت کنم. من پستو تو میلت میزارم .حرف اخرمم می نویسم. خداحافظ
  • کمکم کنید دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1384 15:40
    بابا یکی به ای گلی بگه اون دختر همسایمونبود. من غیر از گلی کسی رو دوست ندارم. من عاشقشم.یکی به گلی بگه چرا دیگه عاشق من نیست. گلی من از تو خواهش می کنم. دوباره به من سلام کن.من تو رو می خوام.
  • خواهش می کنم کمکم کنید دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1384 13:40
    سلام من نمی خوام کسی رو ناراحت کنم. ولی گلی یه زمانی هم عاشق من بود. و حالا همش حرف از مهرزاد می زنه. بابا یکی به این گلی بگه که من دیوونشم میخوامش. یکی بش بگه که اون دختر همسایمون بود نه دوستم. من از شما کمک می خواهم.
  • منتظرممممممممممممممممممممممممممم یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 11:57
    گلی من منتظرم
  • سلام گلی یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 03:34
    این وبلاگ هک شده است و من امادی هر گونه مزاکره با گلی هستم در صفحه نزرات
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 02:35
    سلام دلم الان بغل می‌خواد. فقط بغل خیلی بغل آرومِ زیاد ساکت خوب تا خوابم ببره. وای جدی چقدر الان یه ارامش اغوشش احتیاج دارم خدا میدونه. سارا
  • [ بدون عنوان ] شنبه 9 مهر‌ماه سال 1384 17:57
    سلام همه چی به خیر و خوشی گذشت. ما باز هم با هم هستیم.اما به دعاتون هنوز هم شدیدآ احتیاج دارم. الان اصفهان هست و امیدوارم تمام اتفاقهایه خوبی که منتظرشون هستیم براش پیش بیاد. روحم خستس اما میدونم میتونه باز هم برم گردونه به همون روزهای خوبی که باهم داشتیم و همون احساسهای خوبی که یه زمانی داشتم. خیلی دوستت دارم جیجر...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1384 16:00
    سلام امروز بعد از ظهر دارم میرم ببینمش تو رو خدا دعا کنید. سارا
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 00:19
    سلام دلش از سنگ شده من بیچاره دارم بال بال میزنم اما اون شیرازه و نمیگذاره من ببینمش. خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا کجایی؟ امروز بعد از ظهر مامان نماز حضرت زهرا داشت اینقدر گریه کردم که دیگه جونم درامد به اندازه یه دنیا واسه مهرزاد دعا کردم و از خدا خواستم که...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1384 01:34
    سلام کی میگه این چشما میتونن اینقدر نامهربون باشن و سنگ که اشک رو ببینن و هیچی نگن؟ تا ابد دوستت دارم گرچه ایندفعه واسه همیشه رفتی. سارا
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 00:23
    سلام بازم همچی تمام شد. اما این دفعه به نظر مییاد خیلی جریان جدیه. نگو بار گران بودیم و رفتیم نگو نا مهربان بودیم و رفتیم اخه اینها دلیل محکمی نیست بگو با دیگران بودیم و رفتیم سارا
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 04:03
    سلام عجب عیدی داد بهم اقا. مسخره دست روزگار سگی خودم هستم. سارا
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 01:54
    سلام عیدتون مبارک سارا
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 22:49
    سلام به یاد بچگیهام که این شعر رو خیلی دوست داشتم. دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه دوستت دارم سارا
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 00:19
    سلام نشستیم لب حوض کوه سنگی. دست کشیدی روی سنگها و گفتی((یعنی زیبایی!)) زیبایی سنگ را نمی فهمیدم. اما صدای تو را میشنیدم. برام چه فرقی میکرد چی می گفتی؟ شنیدن صدات برای من بس بود. به خصوص اگر مینشستی برام قصه می گفتی. انگار گفته بودی لیلی.سپیده شاملو. ص ۱۹ دوستت دارم انشاالله به سلامت بری شمال کلی هم بهت خوش بگذره...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 14:48
    سلام انتخاب واحد، خونه گرفتن، شروع یه زندگی جدید وای کاش یه بار دیگه نصیبم بشه. دوستت دارم نه به خاطر شخصیتت به خاطر شخصیتی که وقتی با تو هستم پیدا میکنم. دوستت دارم به اندازه تمام دنیا. سارا
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 03:05
    چه عشق باحالی. دوستت دارم عزیزم. به سلامت برسی . سارا
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 00:36
    ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام اقا یه خبر خوش مهرزاد برگشته شهررضا واسه درس خوندن الان هم تو راه تهران شهررضا ست. الهی قربونت برم الهی موفق باشی. دیشب یه حرفی بهم زد که علاوه بر دلشکستگیم از خیلی حرفاش این یکی دیگه بد جوری خردم کرد گفت دیگه الان...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 00:06
    سلام و اکنون سرشارم از ارزوی به تو رسیدن و به تعداد نفسهایم ارزو دارم لمس تنت را و دیدن لحظه ای که از سر لطف بخندی و من دیوانه شوم برای ان ریز شدن گاه به گاه چشمانت و شیطنت برقناک لبخندت و اکنون پرم از غم دور شدن و رفتن کاش سفر هیچگاه پایان نداشت. ---------------------------------------------------------------- و یک...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 15:43
    خلقت زن از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود ، شش روز می گذشت . فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : ? چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟ ? خداوند پاسخ داد : ? دستور کار او را دیده ای ؟ ? او باید کاملا" قابل شستشو باشد ، اما پلاستیکی نباشد . باید دویست قطعه متحرک داشته باشد ، که همگی قابل جایگزینی باشند . باید...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1384 21:55
    سلام همه برنامه هام بهم ریخته گیجه گیجم. بابا یکی به من بگه این همه بد شانسی که تو راه من میاد کجا ذخیره شده اخــــــــــــــــــــــــه؟ وای دیوانه شدم نمیدونم چرا اینقدر نه مییاد نمی دونم نمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دونم خدایا...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1384 12:49
    سلام بلاخره واسم کامنت گذاشت. الان کافی نت هستم. دیشب خونه دایی اینا بودم صبح هم رفتم دنبال کارهای مدرک جهاد دانشگاهیم بر اساس همون انتظاری که الان دیگه تمام شد(هر وقت مهرزاد ادرس وبلاگ رو میگرفت با امید تمام مییومدم ببینم کامنت گذاشته یا نه و همیشه هم مچل میشدم) یه سر امدم کافی نت و از بس بیجنبه هستم کامنت مهرزاد رو...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1384 12:40
    سلام تا اطلاع ثانوی تعطیل گلی
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 15:31
    کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟ ترا گم میکنم هرروزو پیدا میکنم هر شب واینسان خواب ها را با تو زیبا میکنم هر شب تب ی این کاه را چون کوه سنگین میکند ان گاه چه اتش ها که در این کوه برپا میکنم هرشب تماشایی ست پیچ و تاب اتش ها....خوشا بر من که پیچ ئ تاب اتش را تماشا میکنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست!...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 15:06
    سلام رفتم بخیه ها رو باز کنم گفتن عصر. شاید با پریسا برم یه سر استهبان احتیاج به استراحت دارم. گلی
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1384 11:55
    سلام نوشتن، رفع تکلیف، ندونستن نمیدونم این روزا همش دارم فعلهای منفی زبان فارسی رو قرقره میکنم . احساس میکنم زندگیم خیلی خالی شده. می خندم گریه میکنم حرف میزنم دعوا میکنم اما زنده نیستم مبارزه نمیکنم نمیجنگم واسه بهتر یا راحت تر زندگی کردن. هنوز دستام رو دور گردن زندگی حلقه نکردم که بخواهم خفش کنم و احساس میکنم قبل از...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 16:40
    سلام دلم میخواد به اصفهان برگردم بازم به اون نصف جهان برگردم برم اونجا بشینم در کنار زاینده رود بخونم از ته دل ترانه و شعر سرود خودم اینجا دلم اونجا همه دار و ندارم اونجا ای خدا عشق من و یار من و اون گل نازم اونجا چه کنم با کی بگم عقده دل رو پیش کی خالی کنم دردم و با چه زبون به این و اون حالی کنم؟
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 00:22
    سلام دیروز ظهر از دست اون کیست راحت شدم الان هم کونم با اجازتون کلی درد میکنه نمی تونم بشینم. واسم دعا کنید. گلی
  • 112
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4