خانه عناوین مطالب تماس با من

گلی خانم جون و روزهایش

گلی خانم جون و روزهایش

درباره من

هیچی ادامه...

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • خداحافظی
  • سلام
  • [ بدون عنوان ]
  • کمکم کنید
  • خواهش می کنم کمکم کنید
  • منتظرممممممممممممممممممممممممممم
  • سلام گلی
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • آبان 1384 1
  • مهر 1384 12
  • شهریور 1384 11
  • مرداد 1384 18
  • تیر 1384 14
  • خرداد 1384 19
  • اردیبهشت 1384 7
  • فروردین 1384 10
  • اسفند 1383 20

آمار : 39865 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1384 21:01
    سلام دیروز روز حالگیری بود امروز که دیگه بدتر جون دلم رفته بودم مهمونی هر دو روز رو اما نه این دو روز روز من نبود. دیروز مهرزاد ظهر زنگ زد با احوالجات گرفته خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا حالا هرچی بهش میگم چته میگه هیچی حالا من هزارتا فکر میکنم اونم هیچی نمیگه خلاصه توضیح داد که موضوع...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1384 16:59
    سلام اینجا نوشتن هم عادتی شد اضافه بر عادات دیگه یکی از بنده های خدا میگه عادت کنیم که به هیچی عادت نکنیم. من حالم خوبه حداقل الان خوبم. یلدا رفته خونه پدر شوهرش و امروز یه روز اروم بوده واسه ما با اواز ایدا از خواب بیدار نشدم . نمی دونین این بچه چقدر شیرینه صبحها که بیدار میشه اینقد اواز می خونه که همه رو بیدار میکنه...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1383 17:30
    سلام عیدتون مبارک. سال خوب پر از سلامتی .عشق .براورده شدن ارزوها. پول و همه چیزهای خوبی رو که به ذهن خودتون می رسه و من نمی دونم رو ارزو می کنم واسه همه + خودم. سفره هفت سین امسال با بودن یلدا و بچه هاش کاملآ رنگی بود حتی اگر پریسا الان ۶ یا ۷ سال هست که پیش ما نیست حتی اگر بابا سر سفره نبود حتی اگر من از نبودن بابام...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1383 01:47
    وای من خیلی بیشعورم که تو پست قبلی نگفتم عیدتون مبارک شرمنده میگم اصلآ یادم نیست عید شده ها باور نمی کنید. ماچ ماچ ماچ سال خوبی داشته باشید همتون و بیشتر از همه فضول ساهیک کمند روزبه نگین نرگس زهرا که البته روزبه و نگین هنوز اینجا نیومدن من از وبلاگ فضول اونا رو میشناسم و بیشتر از همه اینا واسه تو عزیزم. گلی خانم جون
  • [ بدون عنوان ] شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1383 01:27
    سلام من کلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دلم واستون تنگ شده چند روز میخواستم بنویسم نمی دونم چه بلایی سر بلاگ سکی بینوا امده بود که باز نمی شد خودم پشت وبلاگ خودم گیر کرده بودم عجب دنیایی شده؟ کلی حرف دارم مهرزاد امد و رفت عجیب هو همین چند روز دلبری کرد...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 00:47
    سلام اینجا واسه من بوی عید نمی یاد اصلآ مثل سالهای قبل نیست که یکم شور و شوق عید داشته باشم تو فکر رنگ هفت سین باشم تو فکر رسوندن عیدی که مامان اینا واسه خرید بهم میدن به همه خریدهام باشم اصلآ به این فکر نمی کنم که می شه امسال سبزه سبز کرد ماهی خرید سمنو پخت نمی دونم چرا اینجوریه یعنی اینقد زود پیر شدم؟ اینقد زود همه...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 00:02
    سلام اول از همه بگم که یادم نره فضول جون بازم مثل همیشه من نتونستم کامنت دونیت رو باز کنم اینجا جوابت رو می دم نمی تونم منکر بشم تازه حالا منکر هم شدم عذاب وجدانم رو چیکار کنم اخه؟ می گم ها شما ها هم سر اینترنت اینقده دعوا دارین ؟ والا ما که هر شب شما رو نمی دونم. برم مهرزاد امد برم یه کم غر بزنم سرش . نمی خواستم چیزی...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 13:15
    سلام من حالم تا اونجایی که امکانش هست خوبه. این چند روز خونه دایی اینا به یللی تللی گذشت دو روز بسیار خوب. مهرزاد امده و این دو روز رو تقریبآ با هم بودیم دیروز هم باسایه و مهرزاد رفتیم ناهار بیرون بعد هم رفتیم قلیون کشیدیم. به این نتیجه رسیدم که واسه خر کردن گلی خانم جون چندان احتیاجی به تلاش کردن نیست زودی خودش خر...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 23:38
    ملت شهید پرور ایران و بیرون از ایران اسلامن الیکم و رحمت و الله و برکاتو امروز تبدیل شده بودم به یه شخصیتی که شدیدآ ازش تنفر دارم اونم اینه که کسی رو نصیحت کنم یا نقش مشاور رو بازی کنم بابا من از همه خل و چل ترم چرا هرکی گیر میکنه مییاد سراغ من؟ امروز زهرا رو بعد کلی وقت دیدم می گفت از دور که من و دیده نشناخته از بس...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 22:33
    سلام مرسی واسه تبریک ها بازم به شما ها که یه پا غریبه ترین ماچ ماچ امروز روز جالبی بود. یکی از دوستهای نتی پریسا از اصفهان با ۲ عدد توریست گرام امده بودن اینجا که من بعد از کلاس به پریسا پیوستم و بعد هم اونا به ما پیوستن . اولش که من میترسیدم حرف بزنم هی اینا انگلیسی حرف زدن بنده+پری عین بز اخفش فقط سر تکون دادیم حمید...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 00:56
    سلام اول از همه تولدم مبارک دوم از همه مثل هر سال تولد ارومی داشتم خیلی اروم نمی خواستم اینا رو بنویسم یا حداقل الان بنویسم اما دلم اروم نگرفت می دونید من ادم تنهایی هستم خیلی تنهاتر از اون چیزی که به نظر میرسه ادمهایی که دورو برم هستن هیچکدوم باور به تنهاییم ندارن راستشو بخواهین خودم هم چندان به خودم رو اورنمی کنم...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 14:28
    سلام عجب اوضاعی شده. باید ساعت ۳ برم کلاس اما کی حال داره اونم زبان اونم میترم الان دلم میخواهد برم بگیرم بخوابم دیگه هم بیدار نشم حداقل تا ۴ روز اینده وای اگه میشد چی میشد؟ یلدا بالاخره تلسم رو شکست امروز رفت یه کمی خرید کرد اونم چرا ؟ چون مریم خانم خواهر شوشو نازنین داره برمیگرده کانادا میخواهد چند تا تیکه کادو...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1383 15:42
    سلام عجب زندگی شده ها شما ها کجایین؟ رفتین مرخصی؟ تعطیلات تشریف بردین؟ ای بابا اگه نه پس کجایین؟ یه شعر بنویسم؟ قول می دهم غلط املائی نداشته باشه مثل قبلی باشه؟ این شعر هم از محمد علی بهمنی هست از کتاب شاعر شنیدنی است: اسمش هم هست (( رویایی بیرون امده از خواب )) بالشی کنار بالشت می گذاری حوا نیز اینگونه ادم را وسوسه...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1383 00:50
    سلام میگم این روزها لطافتم درصدش رفته بالا کسی باور نمی کنه. جیم جیمینم جیم جیمینم جیم جیم جیم جیم یادتون این اهنگ کدوم فیلم بود؟ امشب با اینکه خیلی خسته بودم اما واسه بار n ام مری پاپینز رو نگاه کردم و کلی بهم حال داد. تا حالا شده بین دو نفر ادم که دوتاشون رو به یه اندازه دوست دارین گیر کرده باشین؟ اقا بنده فعلآ بین...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1383 00:54
    بازم سلام الان داشتم کتاب گتهی دلم برای خودم تنگ میشود محمد علی بهمنی رو میخوندم یه شعر توش دیوونم کرد گفتم واسه شما هم بنویسم حال کنیدو اسمش هست من قصد نفیبازی گل را و باران را ندارم تنهاییم را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست غم انقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را بر سفره ی...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1383 23:51
    سلام ۱ مرسی که میاین و نظر میدید. ۲ وای که الاهی دچار این یاس فلسفی نشید که بد دردیه تاتار جون ۳ لنگدراز جون بنده پس رو بدم به شما خودم چه گلی به سر بگیرم؟ ۴ زهرا جان بخدا دلم میخواهد حرفهای خوب خوب و امیدوار کننده بهت بزنم اما بخدا من یکی دیگه به پسرهای این دوره زمونه امیدی ندارم چیزی رو هم که ندارم اخه چطوری به تو...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1383 21:52
    سلام دیشب کلی چیز نوشتم که همش پاک شد الان هم اصلا یادم نیست که چی نوشته بودم فقط یادمه که باز لطیف شده بودم یاد بچگی افتاده بودم بعد یه شعر اینجا داده بودم یعنی نوشته بودم که بودم(۳ یا ۴ تا بودم مورد نیاز است لطفا با دستی من تماس بگیرید ) شعر هم این بود: تو به من خندیدی ونمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1383 01:27
    سلام امروز روز خیلی خوبی بود. از اول واستون کامل بگم: صبح طرفای ساعت ۱۰:۳۰ بیدار شدیم با سایه ساعت ۱۲:۳۰ بود تقریبآ که از خونه زدیم بیرون به بهانه این که من کلاس دارم سایه می خواهد بره ارایشگاه ابروهاش رو برداره. رفتیم من اول پرسیدم که شنبه کلاس چی دارم بعد هم رفیتیم یه جای مشتی قلیون کشیدیم بعد یه سر خونه شیوا اینا...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 00:28
    سلام داره یواش یواش ( منحرفا نمی خواهم بگم برو تو لباش ) از اینجا خوشم مییاد. عادت زشت ناخون خوردن من دقیقآ نزدیکهای عید که میشه تشدید میشه و من تقریبآ تمام عید ها رو به جز این دو سال قبل که ناخون کاشتم بدون ناخون بلند سر میکنم البته من همه سال رو با ناخون کوتاه اونم خیلی کوتاه کنار مییام اما عیدها ماجرا جدی تره حالا...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1383 14:50
    سلام نرفتم کلاس که دلم نیومد مامان اینا رو تنها بذارم. صبح سایه امد اینجا که کلی خوشحال شدم حسابی کمک کرد من حالم خوب نبود بی نوا غذا درست کرد به امیر رسیدگی میکرد و کلی کار خوب دیگه. الان هم غذا نخورده گرفت خوابید بچم پایین پای من. یه سایت جدید دیدم یعنی لطف کرده بودن امدن اینجا کامنت گذاشته بودن رفتم سایت رو دیدم...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1383 01:06
    سلام مرسی که امدین. خبر های تازه : یه دوست خوب که تازه دانشگاه شهر ما قبول شده دیشب امده اینجا و من امروز دیدمش که کلی حال داد. خوش امدی میلاد جونم. مادر شوهر یلدا فوت کرد. امروز عصر ساعت ۵ . دم عیدی شد مشکل مضاعف. به قول خوزستانی ها حالا بکش که نه سنگینه. امروز امیر رفت بود خونه داییم اینا اینقد بهش خوش گذشته بود شهر...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1383 00:18
    سلام این دفعه اول بود که اسم این سرویس رو میشنیدم بلاگ سکی. به هر حال این رو مدیون کامنت نوید هستم. ادرس رو عوض کردم به هزار و یک دلیل اونایی که میان اینجا باید اونقد غریبه باشن که خودم رو نشناسن و اونقد اشنا که بدونن تو وجودم چی میگذره. حالا کسی میدونه چطور میتونم اسبابهای اون یکی خونه رو بیارم اینجا؟ با این که این...
  • 112
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4